Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۱۲۳ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

طرف شمارش رو تو کامنت گذاشته که من فلانی ام! بیا با هم دوست بشیم! اگه من دوست دختر میخواستم که الان اینجا نبودم...  واقعا گاهی یه چیزایی می بینم و میشنوم که بدجوری حالم گرفته میشه! اصلا نا امید میشه آدم! اینم شد زندگی آخه؟ آخه تو که میگی 22 سالته! فرض کن زنگم زدم به چه شناختی چنین اعتمادی کردی؟ چند شب پیشا یکی نصف شبی زنگ زده ... خواب آلود میگم بله؟ هی فوت میکنه. فکر کردم پسر خاله ی گرام اس ام اس بازیش! تموم شده خوابش نمیبره باز هوس کرده بهم تک بزنه اذیت کنه! ( البته هیچوقت اذیت نمیکنه ها! ولی خیلی وقتا تک میزنه به این معنی که بیادتم! حالا میخواد 2 باشه ، 3 باشه ، 4 باشه..! ) گفتم سجاد خواب بودم بابا! باز فوت کرد ... ( مثل اون تلفن ندیده های 10 سال پیش! ) یه چشم باز و یه چشم بسته نگاه به شماره کردم دیدم آشنا نیست! گفتم : " مرض داری نصف شبی؟ " قطع کردم باز زنگ زد. حالا همش میذارم رو سایلنتا! اون شب از بیرون اومده بودم خوابیدم دیگه سایلنت نبود. حالا هی زنگ میزنه و صدای زنگمم بلنده منم سریع رد میدم که کسی بیدار نشه. دیدم ول کن نیست گوشی رو هی میخواستم بذارم رو سایلنت اینقدر سریع میزنگید نمیشد. بعد چند بار منم وصل کردم گرفتم خوابیدم گفتم بذار اینقدر فوت کنه شارژش تموم شه!  ولی بعد از چند بار وصل کردن دیدم دست بردار نیست ، خطمو دایورت کردم رو 119!! دیگه راحت گرفتم خوابیدم!! بعد از اون شب یه شب دیگه ای چند تا دختر هی زنگ میزدن میخندیدن ، هنو ساعت 11 بود گوشی و دفعه آخر دادم به آجیم یه جواب درست حسابی بهشون داد و دیگه مزاحمت رفع شد!    یه زمانی دخترا همش مزاحم داشتنا! الان انگار برعکس شده! دوره آخر الزمان که میگن همینه ها!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

سلام به دوستای نازنینم   دوستان گلم امروز یک خواهشی ازتون دارم. میدونم اوضاع اینترنت داغونه و اعصاب های دوستان گل من داغون تر... ولی خواهشی که ازتون دارم اینه که حتما حتما شماره ی دوم کوچه باغ دانلود کنید و بخونید و بازم حتما حتما برام نظر بذارید و بگید نظرتون چیه. شماره ی دوم کوچه باغ با یک ماه تاخیر بدلیل فصل امتحانات منتشر شد. اگه خوشتون اومد از این شماره ممنون میشم که توی وبلاگاتون ما رو به دوستانتون هم معرفی کنید. ضمنا همچنان از همه ی دوستان از مبتدی تا حرفه ای که علاقمند به نوشتن در این ماهنامه هستند صمیمانه دعوت میکنیم به کوچه باغ ملحق بشن. چه دوستانی که داستان کوتاه مینویسن و یا دوستانی که فکر میکنن توانایی در زمینه های فرهنگی و هنری دارند و یا میتونن خبرهایی در این زمینه ها در اینترنت پیدا کنند و یک بخش خبری داشته باشند با ایمیلی که توی ماهنامه هست تماس بگیرن.   عزیزانی که در این شماره کنار ما بودند : دکتر مهدی بوترابی بهرنگ قدرتی مجید مصطفوی سید علیرضا رئیسی صبا . ح سعید داوری مسعود ساکی کوروش اصلانی مهدی موحدی امین مهدیه خردمند محمد طاها ستاره - ز گلی   سر دبیر : مینو بدیعی مدیر مسئول گاهنامه ی کوچه باغ : اسماعیل محمدنژاد   لینک دانلود

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
در همینجا اظهار تاسف میکنم که معاون یکی از وزرای کشوری که من توش زندگی میکنم و تاکید میکنم خاک این کشور وطن من و متعلق به من و هم میهنان منه و نه مسئولینی که چنین طرز تفکری دارن! جایی گفتند : ( تعدیل شد ) " اینترنت ایران چه از لحاظ کیفیت و چه از لحاظ سرعت هیچگونه مشکلی نداره و قطع و وصلی های اخیر هیچ ارتباطی با شرکت زیرساخت نداره و تنها بدلیل استفاده ی زیاد مردم از اینترنت در چند وقت اخیر مشکلاتی بوجود اومده ؛ و باز ادامه میده که اگه تمام پهنای باند جهان رو هم به ایرانی ها بدیم بازم از سرعت اینترنتشون می نالند. "   من اصولا از سیاست متنفرم و یادم نمیاد تو وبلاگم سیاسی حرف زده باشم ، از اونجایی هم که نشریات دروغ زیاد می نویسن ممکنه این حرف رو ایشون نزده باشه اما اگر هر کدوم از مسئولین چنین طرز تفکری داره و یا چنین حرفی رو جایی زده بدونه که من بعنوان یه ایرانی راضی نیستم از پولی که یک بخشیش بعنوان بیت المال کشور به من تعلق داره ( حتی به اندازه یه اپسیلون ) به این آدم برسه و تمام حقوقی که میگیره حرومه و مطمئن باشه که تو همین دنیا بدجور حساب کارها و حرفهاش رو پس میده ، اون دنیا که بماند. ایشون ( تعدیل شد ) انگار از جیب شخصیش داره هزینه میکنه.اینترنت ایران از تمام دنیا کم سرعت تر و بی کیفیت تر و گرون تر داره عرضه میشه اونوقت طلبکار هم هستن. آقای مسئول یادت نره که اگه روی صندلی ای نشستی از صدقه سری همین مردمه که چند وقت دیگه بازم واسه رای آوردن بهشون نیاز داری! ( تعدیل شد ) هر مسئولی تو هر رده ی کشور که میخوای باش. اینو یادت نره که دیگه ازین صحبتا نکنی.( تعدیل شد ). خیلی اعصابم خورد شده از این حرف. متاسفانه هر کسی هم یک حرفی میزنه معلوم نیست کی به کیه! آقای وزیر گفتن لنگر گیر کرده!! با این حال بازم مشکل اینترنت نداریم!! حالا اون لنگره از کجا میاد همش کابل فیبر نوری مارو میزنه نمیدونم ولی اینکه اینترنت من مثل چراغ گرد سوزای قدیم پت پت میکنه و هی قطع و وصل میشه رو دارم با چشمای خودم می بینم بعد میگه اینترنت مشکل نداره. ( تعدیل شد ) باز خدا پدر یکی از نمایندگان مجلس رو بیامرزه که یادم نیست عضو کدوم کمیسیون بود ، در رابطه با امنیت ملی و .. بود انگار ؛ جایی ازش مصاحبه خوندم که گفته قطع و وصلی های اخیر بخاطر یک سری مسائل امنیتی بوجود اومده و نیاز داریم که اینترنت رو کنترل کنیم. این حرف میشه حرف حساب تو کت آدم هم میره. ولی حرفهای صد من یه غاز و اینکه بگیم همه چی آرومه و فکر کنیم که هر حرفی بزنیم و هر چی بگیم ( تعدیل شد ) مردم باور میکنن ،کاملا اشتباست!! ( تعدیل شد ) یه جایی از یکی از کارشناسان هم خوندم که تو یه پاورقی کلا همه ی اینا رو یه بازی دونسته بود و این قطع و وصلی ها رو پیش زمینه ای برای اتصال به شبکه ی ملی و خداحافظی با اینترنت جهانی و دسترسی به دنیای اطلاعات جهانی میدونست ؛ که صد البته اگه این اتفاق بیفته واقعا فاجعست. این همه حرف زدم که بگم وقتی روی قبض تلفن خونمون می بینم باید هزینه ی اشتراک ای دی اس ال رو تمام و کمال پرداخت کنم در حالیکه این سرویس بطور کامل در اختیارم نبوده خون خونمو میخوره و میگم پول حروم نتیجه ای جز بیچارگی نداره. من راضی نیستم پول زحمت کشیده ی پدر من بره جایی که بابتش سرویسی ارائه نشده. این پولی که میگیرین حرومه ها.من گفته باشم. آخی دلم خنک شد!    پی نوشت : یک دوستی که برام عزیزه نوشته یکی از خوانندگان خاموش این وبلاگه! اینجور دوستا واقعا دوست داشتنین. من ازش ممنونم و به احترام کامنتی که برام گذاشته به رغم اینکه ازم خواسته کل مطلب رو حذف کنم ، از اونجا که من عادت ندارم حرفی رو پس بگیرم و سر حرفم می ایستم محکم ، به احترامش خیلی از قسمتهای متن بالا رو که کاملا مشخص کردم رو تغییرات اساسی دادم تا توهین آمیز نباشه دیگه. البته اینم بگم آزادی بیان به اندازه کافی در ایران وجود داره که نگران نباشم و طعنه ای بزنم به دوستی که از حرکت یکی از بازیگران قدیم! حمایت کرده بود و میگم آزادی در برهنگی نیست. همین دیگه... ولی حرفم همون حرفه ها!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

همونطور که تو تصویر می بینید بصورت شعر تو این کتاب آموزش داده شده که بچه ها... خودتون بخونید شعر دیگه من چی بگم؟! والا!!

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
طلوع آفتاب

با طلوع آفتاب در آفریقا،غزال شروع به دویدن می کند و می داند که باید از شیر سریعتر باشد تا زنده بماند...!
 
با طلوع آفتاب در آفریقا،شیر شروع به دویدن می کند و می داند که باید از غزال سریعتر باشد تا از گرسنگی نمیرد...!

مهم نیست که تو غزال هستی یا شیر؟! با طلوع آفتاب دویدن را آغاز کن...!
 

عکس از دوست نازنین : سید مصطفی آهنگرها

  • ۰ نظر
  • ۰۴ مرداد ۸۹ ، ۱۲:۱۱
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

سلام

متاسفانه نشد برای ماه مبارک رمضان پست جدید بذارم.

امیدوارم ماهی پر برکت رو در پیش رو داشته باشین و منو از دعاهاتون بی نصیب نذارید!

 

سایه سپید عزیز!

از زحماتت ممنون و امیدوارم اجر تلنگری رو که به ما زدی رو بگیری و به هر آنچه آرزوته برسی. ( خانم سایه سپید در وبلاگشون اقدام به نام نویسی برای ختم قرآن گروهی کردن که با استقبال زیادی روبرو شد. برای رفتن به دنیای دیدنی سایه سپید کمربندها را بسته... نفسی عمیق بکشید و به آرامی اینجا کلیک نمایید!!! نیشخند)

 

باز هم برای دوستان از درگاه ایزد منان ماه پربرکتی رو براتون خواستارم و امیدوارم این ماه تمرینی باشه برای قبولی در امتحانات آینده!!!

 

زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست...

امتحان ریشه هاست...

ریشه هم هرگز اسیر باد نیست...

زندگی چون پیچک است...

انتهایش می رسد نزد خدا...

  • ۰ نظر
  • ۰۲ مرداد ۸۹ ، ۱۲:۰۳
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

اگه مدت زیادی از آخرین باری که از ته دل خندیدین میگذره این داستان زیبا رو بخونید تا از خنده غش کنید!!!کباب غاز که به نام از ماست که بر ماست هم شهرت داره،اثر استاد بزرگ ادبیات داستان نویسی،محـــــــــمد علی جمالزاده است.خیلی دنبال یک شرح حال خوب از این استاد بزرگ گشتم تا در این پست براتون بذارم!اگه این داستان رو نخوندید حتما بخونید!البته خیلی ها شاید تو بعضی کتب درسی این داستان رو خونده باشن اما توصیه میکنم که بازم بخونن!بدلیل زیبایی این داستان میشه اونو چند باره هم خوند و سیر نشد!البته ناگفته نماند که در کتب درسی بعضی جاها سانسور شده!!!  اما اینجا متن کاملتری هست که به خوندنش می ارزه!در واقع مثالهای خنده داری  داره که در گذشته رایج بود و الان مورد استفاده قرار نمی گیرن!قبل از شروع داستان شرح حالی از استاد بخوانیم:محمدعلی جمالزاده سال 1274 هجری شمسی در خانواده‌ای مشروطه‌خواه به دنیا آمد. در 17 سالگی برای تحصیل به بیروت رفت و پس از چندی رهسپار پاریس شد. جمالزاده پس از تحقیق درباره‌ی مزدک ، بررسی روابط قدیم روس و ایران را در مجله کاوه برلین به چاپ رساند و آنگاه «گنج شایگان» را در باب اقتصاد ایران نوشت. اولین مجموعه‌ داستان‌های کوتاه ایرانی را تحت عنوان «یکی بود یکی نبود» در سال 1300 منتشر کرد و به اعتبار همین کتاب او را آغازگر واقعگرایی در نثر معاصر فارسی دانسته‌اند. ( البته من در بسیاری از مقالاتی که درباره ی ایشان خوانده ام،از ایشان به عنوان پدر داستان نویسی ادبیات فارسی ایران نیز یاد شده! چرا که " یکی بود یکی نبود " اولین مجموعه ی داستان کوتاه ایران به حساب می آمد و تا جایی که من میدانم در آن دوره اصولا چیزی به نام داستان کوتاه در ادبیات ما وجود نداشته است!  به جز چند ترجمه از آثار بزرگان جهان که به فارسی برگرداند شده بود! ) در داستان‌های جمالزاده گوشه‌هایی از زندگی ایرانیان در دوره مشروطه به صورتی انتقادی و با نثری ساده، طنزآمیز و آکنده از ضرب‌المثل‌ها و اصطلاح‌های عامیانه، تصویر شده است. جمالزاده 15 سال در برلین ماند و در آنجا کارمند سفارت ایران بود و همزمان در روزنامه کاوه، مقاله می‌نوشت. در سال 1311 به ژنو رفت و کارمند دفتر بین‌المللی کار شد. این نویسنده در سال 1355 شرح حال خود را در «راهنمای کتاب» نوشت و مقالات زیادی نیز در بسیاری از مجلات به چاپ رساند و کتاب‌های مختلفی از جمله «خسیس» مولیر و «ویلهم تل» شیلر را به فارسی ترجمه کرد. نثر جمالزاده دلنشین و شیرین است. تسلط بر اصطلاحات مذهبی و روایات اسلامی از شاخصه‌های نثر اوست. جمالزاده در دوران کهولت به مدت پنج سال مشغول نوشتن خاطرات و مکاتبه با نویسندگان شد. وی در تاریخ 15 آبان سال 1376 در شهر ژنو سویس از دنیا رفت.از آثار زنده یاد میتوان به: - «دارالمجانین»، «سرگذشت عمو حسینعلی» در سال 1321 - «سروته یک کرباس» 1323 - «قلتشن دیوان» 1325 - «صحرای محشر»، «هزار پیشه» 1326  - «معصومه شیرازی» 1333  - «تلخ و شیرین» 1334  - «شاهکار»1337- «کهنه و نو»، « قصه قصه‌ها» و «قصه‌های کوتاه قنبرعلی» 1338  - « هفت کشور» و «غیر از خدا هیچکس نبود» 1340  - «شورآباد» 1341  - «خاک و آدم » و «صندوقچه اسرار» 1342  - «آسمان و ریسمان» 1343  - «مرکب محو» 1344- «قصه‌های کوتاه برای بچه‌های ریشدار» 1352  - «قصه ما به سر رسید» 1357                                       اشاره نمود.و اینک این داستان زیبا و خواندنی را در ادامه ی مطلب بخوانید.

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
ویکتور هوگو از نویسنده هاى شهیر و نام آشنا ، در ٢٢ مه ١٨٨۵ در پاریس در گذشت. آرامگاه وى در پانتئون در نزدیکى پارک لوگزامبورگ است. "خواندنى ترین آرزوهاى تاریخ" نام دل نوشته هاى ویکتور هوگو است که تنها پس از درگذشت وى در منزلش پیدا شد و بدلیل شیوایى و رسایى کلامش منتشر شد. در واقع هوگو هیچ گاه قصد چاپ و انتشار دست نوشته هایش را نداشت. پیشنهاد مىکنم در ادامه ى مطلب حتما قسمتهایى دل انگیز از این کتاب را بخوانید!
  • ۰ نظر
  • ۱۴ اسفند ۸۸ ، ۰۱:۰۳
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
میدونى قصه ى خیلى از ما آدما مثل چى مى مونه؟ مثل "پینوکیو" که همیشه "گربه نره" و "روباه مکار" گولش مى زدند! بالاخره یه روز از روى "سادگیش" دروغگو شد و مى خواست با دروغاش دروغ قبلى رو بپوشونه! اما نمى شد! چون هر بار دروغ مى گفت،دماغش دراز مى شد!!! و همه مى فهمیدن دروغ میگه! تا یه روز "فرشته ى مهربون" اومد و بهش یاد داد که دیگه دروغ نگه و در عوضش قول داد پینوکیو رو به شکل آدم در بیاره! من هم تو این دنیاى بى رحم دنبال یه "فرشته ى مهربونم!!" شاید اون فرشته "تو" باشى...!!! همه ى ما براى مقابله با "شیطان" یه "فرشته ى مهربون" مى خوایم... پس به دنبالش بگردیم...
  • ۰ نظر
  • ۰۵ اسفند ۸۸ ، ۲۳:۱۷
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
چنین است رسم سراى کهنگاهى طبل شادى،گاهى کوس غمچنین است رسم سراى سپنجگاهى ناز و نوش و گاهى درد و رنجچنین است رسم سراى فریبگاهى در فراز و گاهى در نشیببه بازیگرى ماند این چرخ مستبه بازیگرى نماید به ٧٠ دست
  • ۰ نظر
  • ۰۵ اسفند ۸۸ ، ۲۳:۱۶
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی