Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۱۳۱ مطلب با موضوع «خاطرات شخصی» ثبت شده است

ببار بارون که اینجا شکل زندونه ببار بارون دل بی طاقتم خونه ببار بارون یکی عشقش رو گم کرده ببار بارون قراره گریه برگرده  از این بهتر نمیـــــــــــــــشه فکر من باشی تو هم انگار قراره دیگه تنها شی نمیدونم چرا بد شد..؟! چرا از خوبیام رد شد؟ شاید بازم بیاد خونه بگه بی من نمیتونه... نمیــــــــــــــــــــــــــــــــتونه...   اونو یادم میاری تو باید بازم بباری تو ببار بارون تو با نــــــــاز منو یاد چشاش بنداز... ببار بارون...   ببار بارون من اینجا گیج و داغونم... ببار بارون که بی عشقش نمی تونم...    چقدر این بارون زیباست... من همیشه بارون رو دوست داشتم... چشمامو می بندمو  به صدای شُرشُرِ بارون گوش میدم...
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
ز چشمت اگر چه دورم هنوزپر از اوج و عشق و غرورم هنوز اگر غصه بارید از ماه و سالبه یاد گذشته صبورم هنوز شکستند اگر قاب یاد مرادل شیشه دارم بلورم هنوز سفر چاره دردهایم نشد پر از فکر راه عبورم هنوز ستاره شدن کار سختی نیستگرشتم ولی غرق نورم هنوز پر از خاطرات قشنگ توامپر از یاد و شوق و مرورم هنوز ترا گم نکردم خودت گم شدیمن شیفته با تو جورم هنوز اگر جنگ با زندگی ساده نیستدر این عرصه مردی جسورم هنوز اگر کوک ماهور با ما نساختپر از نغمه پک و شورم هنوز قبول است عمر خوشی ها کم استولی با توام پس صبورم هنوز   امروز تا میتونستم خوابیدم... الان حالم خوبه.. ریلکسم... زندگی برای منم شیرین میشه مگه نه..؟!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
طرف شمارش رو تو کامنت گذاشته که من فلانی ام! بیا با هم دوست بشیم! اگه من دوست دختر میخواستم که الان اینجا نبودم...  واقعا گاهی یه چیزایی می بینم و میشنوم که بدجوری حالم گرفته میشه! اصلا نا امید میشه آدم! اینم شد زندگی آخه؟ آخه تو که میگی 22 سالته! فرض کن زنگم زدم به چه شناختی چنین اعتمادی کردی؟ چند شب پیشا یکی نصف شبی زنگ زده ... خواب آلود میگم بله؟ هی فوت میکنه. فکر کردم پسر خاله ی گرام اس ام اس بازیش! تموم شده خوابش نمیبره باز هوس کرده بهم تک بزنه اذیت کنه! ( البته هیچوقت اذیت نمیکنه ها! ولی خیلی وقتا تک میزنه به این معنی که بیادتم! حالا میخواد 2 باشه ، 3 باشه ، 4 باشه..! ) گفتم سجاد خواب بودم بابا! باز فوت کرد ... ( مثل اون تلفن ندیده های 10 سال پیش! ) یه چشم باز و یه چشم بسته نگاه به شماره کردم دیدم آشنا نیست! گفتم : " مرض داری نصف شبی؟ " قطع کردم باز زنگ زد. حالا همش میذارم رو سایلنتا! اون شب از بیرون اومده بودم خوابیدم دیگه سایلنت نبود. حالا هی زنگ میزنه و صدای زنگمم بلنده منم سریع رد میدم که کسی بیدار نشه. دیدم ول کن نیست گوشی رو هی میخواستم بذارم رو سایلنت اینقدر سریع میزنگید نمیشد. بعد چند بار منم وصل کردم گرفتم خوابیدم گفتم بذار اینقدر فوت کنه شارژش تموم شه!  ولی بعد از چند بار وصل کردن دیدم دست بردار نیست ، خطمو دایورت کردم رو 119!! دیگه راحت گرفتم خوابیدم!! بعد از اون شب یه شب دیگه ای چند تا دختر هی زنگ میزدن میخندیدن ، هنو ساعت 11 بود گوشی و دفعه آخر دادم به آجیم یه جواب درست حسابی بهشون داد و دیگه مزاحمت رفع شد!    یه زمانی دخترا همش مزاحم داشتنا! الان انگار برعکس شده! دوره آخر الزمان که میگن همینه ها!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
سلاممتاسفانه ترم اول برای دروس غیر عمومی زیاد خوب نگذشت. امتحان فیزیک در حد فوق العاده ضعیفی برگزار شد و برخی سوالات اشکال چاپی داشت برخی اشکال فنی و برخی کلا خارج از منبع اعلام شده بود. برای مهندسی های عمومی مثل رباتیک و برق و ... قرار نبود از فصول 11 و 12 سوال طرح بشه اما شد.از طرفی من نمره کلاسی ندارم یعنی زدم تصحیح نشه به این امید که این امتحان رو نمره ی بالایی میگیرم اما نشد. نشد که یه بخشیش از من بود یه بخش زیادیش هم از طراحی سوالات؛ 4 تا سوال تشریحی 7 نمره داشت که دوتاش خارج از منبع بود. تستی ها هم 20 تا سوال بود 7 نمره که بیشتر از 5 تاش یا مشکل داشت یا خارج از منبع بود. حالا فکر کن چندتا سوال باقی مونده و از اون چندتا من چندتاشو سر امتحان یادم اومد نوشتم چندتا رو اشتباه کردم چندتاشم بلد نبودم!! عملا میشه گفت شانس قبولیم تو فیزیک خیلی پایینه مگه اینکه یه فرجی بشه این نمره ها رو پخش کنند که بعید میدونم و چشمم آب نمیخوره. این پیشکسوتا خوب میدونستنا از اون اول بهم میگفتن ترمهای اول زیاد سر و سامانی نداره امتحانا الکی نبود!!ما هم که با بچه ها اعتراض زدیم ولی دستمون به جایی بند نیست. گمونم ترم بعد همه همدیگرو ملاقات کنیم!!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
در آستانه ی ورود به سه سالگی وبلاگم ، ما با هم رکورد زدیم ! در طول این دو سالی که گذشت بیشترین آمار بازدید از این وبلاگ رو امروز داشت که با 354 بازدید تا این لحظه رکورد قبلی خودش رو 120 کلیک افزایش داده!!  این رو به خودم و وبلاگم تبریک میگم!!  مرسی که بهم سر زدید دوستای گلم
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
قبل از اینکه برم سربازى حدود یک سال شاگرد سلفژ و گیتار رضا روح پور (خواننده ى آلبومهاى ردپا و مرد زخمى) بودم. آلبوم مرد زخمى که یه کار متفاوت بود هیچ وقت از وزارت ارشاد مجوز پخش نگرفت ؛ اما جالبه که دلیلش رو بدونید! رضا روح پور یک استودیوى خانگى داشت - مثل اکثر هنرمندان - که شرط شرکت تو کلاس هاى سلفژ،ظرفیت و صداى خوب متقاضى بود. به هر حال من هم چون از بچگى به موسیقى علاقه داشتم ، خیلى اتفاقى شرکت کردم و بعد از چند ماه با من تماس گرفتند و گفتند قبول شدم.
  • ۰ نظر
  • ۰۶ اسفند ۸۸ ، ۱۲:۲۲
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
امشب شب مهتابه

شاید وقتى تو میرسى نباشم 

که دستاتو توى دستام بگیرم

نمیدونى چه حالیم از اینکه 

همون روزى تو میرسى که میرم 

بقدرى چشم برات بودم که مى شد

تموم جاده هارو تو نگام دید 

همه دلشوره ى دریا رو می شد 

تو مرداب زمین حین چشام دید

همیشه اشتیاق مبهمى هست 

واسه اونکه باید بى تاب باشه

غروبا که دلم میگیره میگم 

شاید "امشب شب مهتاب" باشه...

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

امشب شب عزیزیه! یعنى این ماه ، ماه محبوبیه! آخه امشب شب تولد برادرمه و چند وقت دیگه هم تولد چند تا عزیز دیگست! شاید هرگز نبینى و ندونى که وبلاگ دارم و نخونیش! اما برام مهمى! پس مى نویسم تا بمونه! احمد جان تولدت مبارک! دوستت دارم داداش!

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
فاطیما جان پیوندتان مبارک!

امروز ایمیل هامو چک کردم؛ طبق معمول تبلیغاتى هارو نخونده پاک کردم تا رسیدم به ایمیل فاطیما! مثل خواهرمه! اما خیلى وقت بود ازش بى خبر بودم! خوشحال شدم! برام نوشته بود ازدواج کرده! جا خوردم! انتظار نداشتم اینقدر زود ازدواج کنه! شوکه شدم!!!

به هر حال براش آرزوى خوشبختى مى کنم و اگه روزى وبمو خوند خالصانه میگم:

فاطیما جان سپید بخت باشى همیشه...

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
طلوع من!

در این تاریخ برای اولین بار به طور رسمی در سرویس پرشین بلاگ شروع به وبلاگ‌نویسی کردم. آن زمان هدف خاصی برای نوشته‌هایم نداشتم اما به مرور زمان وبلاگم سمت و سوی خودش را پیدا کرد...

و من وبلاگم را دوست می‌داشتم...

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی