Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۱۳۴ مطلب با موضوع «خاطرات شخصی» ثبت شده است

انگار همه‌ی میـــرا هایی که می‌شناسم یک جورهایی عجیب و غریب هستند...!آخرین بسته‌ی چای کیسه‌ای را برداشتم و برای خودم چای دم کردم ... کتاب " میــــرا " را تا انتها خواندم... پایان عجیب و غریبی داشت که انتظارش را نداشتم. برخی از خوانندگان این کتاب نوشته بودند این کتاب " به درد نخورترین کتابی است که خوانده‌ام ! " اما من این حس را ندارم. کتاب در عین حال که داستانی عاشقانه است ، نقدی بر جامعه‌ی زمانش و پیش‌بینی نویسنده از جامعه‌ی آرمانی نیز هست که تأمل برانگیز بود... و این میـــرا نیز تمام شد ...شاید کتاب بعد مربوط بخ کریستین بوبن باشد که می‌خوانم...
  • ۰ نظر
  • ۲۲ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۲۴
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
سالها پیش که سینما ابهت و رونقی داشت ، جوادیه 3 سینما داشت ؛ اولی در خیابان بیست متری جنب آموزشگاه رانندگی تدین (کنونی) قرار داشت و دو سینما هم به نام‌های توسکا و شیرین در خیابان (بلوار امروزی) دشت آزادگان، پل جوادیه واقع بودند. درست به یاد ندارم که چه زمانی سینمای واقع در خیابان بیست متری تعطیل شد اما دو سینمای دیگر را به خوبی به یاد دارم . سینما توسکا و سینما شیرین که سالها فیلم‌های زیادی را به همراه برادرهای بزرگتر از خودم در آنها تماشا کرده بودم ...البته به شخصه سینما توسکا را بیشتر دوست داشتم چون امکانات بهتری داشت. بوفه‌ی فعال و یک ساندویچی در داخل محوطه‌ی سینما توسکا وجود داشت که خیلی وقت‌ها بعد از سینما با برادرانم به آنجا می‌رفتیم. کیفیت سینما ،صدا و صندلی‌هایش کمی بهتر از سینما شیرین بود.سینما توسکا - پل جوادیهحدود 10 - 12 سال پیش سینما توسکا - آنطور که به اهالی جوادیه گفته شده بود - جهت بازسازی به بخش خصوصی واگذار شده بود . مدتی بعد اعلام کردند که بخش خصوصی از بازسازی صرف نظر کرده و نهادهای دولتی مسئول بازسازی این سینما هستند. در آن زمان تنها سینمای جوادیه سینما شیرین بود. بعد از یکی دو سال بی خبری و عدم کوچکترین تغییر در ظاهر و باطن سینما توسکا ، سینما شیرین هم بسته شد ...سینما شیرین - پل جوادیهگمان می‌کنم این روزها سالن‌های این دو سینما به مکان خوبی برای زندگی انواع جانوران موزی و غیر موزی تبدیل شده باشد..!!و این بود که سالهاست جوادیه دیگر سینما ندارد ؛ سینمایی که به عنوان یکی از نمادها و نهادهای فرهنگی از آن یاد می‌کنند ، جای خالی‌اش در جوادیه به شدت حس می‌شود و هیچکس نیست که پاسخگو باشد. شاید فکر می‌کنند اهالی جوادیه نیازی به سینما ندارند... البته اصولاً شاید کسی هم نباشد که به نیازهای فرهنگی و اجتماعی مردم جنوب شهر تهران اهمیت دهد...فراموش نکنیم که در کنار مسائل فرهنگی ، تعطیلی این سینماها  جنبه‌های دیگری هم دارد. مثلاً اینکه این سینماها سالها محل کسب درآمد برای خیلی‌ها بوده است ؛ آپارتچی‌ها ، بوفه داران و حتی مغازه‌های اطراف این سینماها که به لطف رفت و آمدهای مردم روزگاری درآمد خوبی داشتند و روزی حلال کسب می‌کردند. گاهی مسئولین فکر می‌کنند که ایجاد اشتغال یعنی ایجاد کار دولتی! و بعد می‌گویند بودجه‌ی کافی برای پرداخت حقوق کارمندان نداریم و در نتیجه نمی‌توانیم اتغال دولتی ایجاد کنیم..! نه!! گاهی تصمیم‌گیری‌های صحیح و به جا موجب ایجاد شغل‌های اصلی و بسیاری شغل‌های فرعی می‌شود که زنجیره‌وار ادامه پیدا می‌کنند. اما خیلی وقت‌ها ما فقط شاهد تصمیم‌گیری‌های هیجانی و سلیقه‌ای مسئولین هستیم که نه تنها دردی از ما دوا نمی‌کند بلکه دردی نیز به باقی دردها اضافه می‌کند...باشد که برخی مسئولین به راست هدایت یابند و برای حل مشکلات مردم قدمی مثبت بردارند. کمبود سینماهای استاندارد و در شأن مردم این سرزمین تنها یکی از مشکلات فرهنگی مردم است...همین و بس...
  • ۲ نظر
  • ۱۱ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۰۴
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
امروز توی ایستگاه اتوبوس منتظر بودم که ناخواسته حرف‌های چند نفر که آنها هم منتظر بودند را می‌شنیدم.  سن و سالی از آنها گذشته بود و از گذشته برای هم تعریف می‌کردند و من هم که به لطف ازدواج با بانو گوش‌هایم به زبان ترکی کمی عادت کرده بود متوجه‌ی حرف‌هایشان می‌شدم! البته ناگفته نماند که زبانیکه آنها صحبت می‌کردند ترکی تهرانی بود! خیلی غلیظ نبود وگرنه هیچ چیزی دستگیرم نمی‌شد!یکی از آنها بیشتر از بقیه صحبت می‌کرد و بیشتر به خاطرات زمان جوانی می‌پرداخت . او برای دوستانش تعریف می‌کرد که دیپلم ردی زمان شاه است و مدیر مدرسه به خاطر نیم نمره که به او نداده بود موفق نشده بود دیپلمش را بگیرد. ( بر عکس حالا که هر روز سعی می‌کنند ضعف‌های آموزشی را با نمره‌های کیلویی بپوشانند تا دانش‌آموز قبول شود!!) می‌گفت بعد از مدرسه به خدمت ارتش در آمده و حقوق خوبی هم می‌گرفته . . .
  • ۰ نظر
  • ۱۰ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۴۹
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
اوین باری که با وبلاگش آشنا شدم از طریق یک پستی بود به اسم مریخی‌ها! سعی میکردم هر از گاهی به وبلاگش سری بزنم. نوشته های جالبی داشت و گیرایی بالایی! این را فقط من نمیگویم ... تقریبا همه‌ی کسانی که با وبلاگش آشنا شده بودند همین نظر را داشتند. نوشته هایش مثل آهنربا بود ... می‌کشید! جذب می‌کرد...این دختر اسمش میرا بود...کمی بعدتر از جریان آشنایی من با وبلاگش با یک سطر ساده خداحافظی کرد بدون اینکه اهمیتی بدهد که آیا کسی وبلاگش را میخواند ؟ کسی از رفتنش ناراحت می شود ؟ خیلی ساده خداحافظ ...چند روز پیش وقتی از محل کارم به سمت منزل می‌رفتم  در نزدیکی میدان انقلاب یه کافه دیدم به اسم : " کافه میــــرا  "نمیدونم چرا اما ناگهان ذهنم رفت به این سمت که نکند این همان میرای بی‌معرفت  باشد ...؟ خواستم بروم تو و از صاحب آنجا پرس و جو کنم و ببینم مالک کیست؟! یا دلیل انتخاب این اسمش چه بود؟! ولی کمی خجالت کشیدم و موکول کردم به زمانی که شاید با همسرم به این کافه رفتیم و یک قهوه خوردیم! به این بهانه شاید بشود بهتر پرس و جو کرد!! مطمئناً صدها میرای با ربط و بی ربط به میرا راد وجود دارند اما نمیدانم چرا ناگهان اسم این کافه مرا به یاد همان میرا انداخت!!داشتم فکر می‌کردم اگر واقعاً این میرا همان میرا باشد که شاید با کاوه آمده و کافه ای در آنجا راه انداخته چه حرفی به او خواهم گفت؟! احتمالاً ..." خیلی بی معرفتی!!  "البته امیدی نیست! این ها که گفتم بیشتر به توهم نزدیک تر است تا واقعیت!! درصد رویارویی با میرای واقعی کمتر از صفر است !! اما بهانه ای شد تا دوباره به یاد همان میرا بیفتم ... میرا راد ...جایت بین وبلاگ نویسان خیلی خالیست ... پی‌نوشت : در روایات آمده است که این کافه نامش را از کتابی به همین نام نوشته کریستوفر فرانک گرفته است ؛ اما هنوز من اطلاع دقیقی از این موضوع ندارم!!
  • ۰ نظر
  • ۰۸ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۴۰
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
دیروز روز خیلی خوبی بود. عید بود ... عید فطر ... عید رمضان بود... رمضان سال 1393 هم گذشت و البته برای من به شکل متفاوتی گذشت. بر خلاف گذشته امسال خیلی سحری پرخوری نکردم و افطار نمی‌پریدم روی سفره و بعدش هم پهن زمین نمی‌شدم! به علاوه به لطف حضور همسرم تو زندگیم امسال اولین سالی بود که شبهای 19 ، 21 و 23اُم ماه رمضان رو به دعا خوندن و شب زنده داری توی حرم شاه عبدالعظیم حسنی و بهشت زهرا گذروندم. کلاً امسال یک حال و هوای دیگه ای برای من داشت.  گرچه با این وجود هنوزم ماه رمضان امسال مثل ماه رمضان‌های دوران کودکی نبود ... و هنوزم نمی‌دونم اشکال از منه که بزرگ شدم و یا اشکال از ماه رمضانه که دیگه مثل قبل نیست!! البته فکر کنم دومی درست تر باشه!! چون گمون نمی‌کنم بچه های این نسل همون حال و هوای کودکی نسل ما توی ماه رمضان رو داشته باشند!!! به علاوه امسال بیشترین روزه خوری در ملاء عام رو دیدم.هیچ سالی اینطور نبود. حداقل اگر کسی روزه نمی‌گرفت روزه‌خوری در ملاء عام هم نمی‌کرد.خدا کنه که این روزه‌خوری‌ها مربوط به گرمای بیش از حد هوای امسال تهران بوده باشه و ربطی به ضعف ایمان مردم نداشته باشه که مسئولین شدیداً باید پاسخگو باشند ... نه به من که به درگاه خدا ... وقتی که نماد راهبری رو بالا می برند ...بگذریم...عیــــــــــــــــــــــد سعیـــــــــــــــــــــــد فـــــــــــــــطر مبــــــــــارکپی نوشت : من و بانو امشب به صرف شام مهمان یکی دوستای گلم به اسم میلاد هستیم . این اولین باریه که به خونشون دعوتیم و فکر می‌کنم که خیلی خوش بگذره. امیدوارم این روزها و ساعات ، ساعات خوش و شیرینی برای همه باش. پر از سلامتی و سرزندگی برای ما و پر از صلح و آرامش برای مردم بی دفاع غزه ...
  • ۰ نظر
  • ۰۸ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۴۴
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
دیشب ، بیست و یکمین شب ماه مبارک رمضان و شب شهادت حضرت علی ( ع ) بود. من و بانو به همراه خانواده دیشب به حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی رفتیم و مراسم شب احیا رو اونجا و در کنار بقیه ی مردمی که اومده بودند برگزار کردیم.حال و هوای عجیبی بود. و البته خیلی هم شلوغ بود.آدم توی روزمرگی های زندگی وقتی انقدر مشکلات ریز و درشت میبینه و با آدمهای مختلف روبرو میشه و باهاشون به مشکل میخوره و یا تو سطح شهر و جامعه اینقدر آدم های متفاوت و برخوردهای عجیب و غریب ناشی از فشار های مالی و روانی می بینه - حتی خود من - که گاهی فکر میکنه دین و ایمان دیگه از این مملکت و مردمش رخت بر بسته ! اما دیشب فهمیدم هنوز هم مقدسات برای خیلی ها مقدسه ...
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
امروز دومین روزیه که فارغ از کار و بدون استرس های ناشی از کار توی منزل مشغول استراحت هستم. گرچه این موضوع باعث کسر از حقوقم میشه ولی به این آرامش و استراحت شدیداً نیاز داشتم. وقتی کاری داشته باشی که نه پنجشنبه ی نیمروزی داره و نه جمعه و نه تعطیلات ، پس از یک دوره ی کوتاه فرسوده میشی چه برسه به من که 3 ساله با تموم مشکلات توی محل کارم جنگیدم ...واقعاً آدم قوی ای بودم که تا الان دوام آوردم و یا انگیزه ی بالایی داشتم! احتمالاً البته هر دوش در کنار هم بودند! چه انگیزه ای بالاتر از همسرم و زندگی مشترکمون میتونست باشه؟ اما این انگیزه هم به آدم پوست کلفتی مثل من نیاز داشت!! یا شاید هم من به یک پوست کلفت نیاز داشتم!!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

چند روزیه که بعد از مدتها با قطعی و خاموشی های مکرر در شبکه ی برق رسانی تهران روبرو هستیم . قطعی هایی که منو بیاد روزهای کودکی میاره . روزهایی که مردم با دقت توی روزنامه ها یا اخبار بدنبال این بودند که ببینند قطعی امشب سهم کدوم منطقه است ؟!

البته این قطعی برق منو بیاد خانه ی پدر بزرگم هم میندازه ! چرا که یادم هست وقتی بچه بودم و تابستان به تابستان و تعطیلات به تعطیلات به آنجا میرفتیم گاه گاهی که برق قطع میشد آنها آب هم نداشتند و من همیشه این موضوع را در عالم کودکی مسخره میکردم و غش غش میخندیدم و میگفتم :

" چقدر خنده داره که وقتی برق میره آب هم قطع میشه !! "

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

مطالبی که از این به بعد راجع به اوبونتو مینویسم صرفا تجربیات من به عنوان یک کاربر تازه کار این سیستم عامل لینوکسی هستش و در واقع یک مطلب 100٪ آموزشی به حساب نمیاد و در واقع مطالبی که اینجا مینویسم قابل استناد نیست! پس اگر کاربر حرفه ای گنو / لینوکس ( توزیع اوبنتو ) هستید اگر به این مطلب برخوردید و جاییش کاستی داشت حتما راهنماییم کنید و اگر کاربر تازه کار هستید و مثل من عطش زودتر یاد گرفتن دارید ، حین خوندن این مطالب اگر خواستید از تجربیات من استفاده کنید بدونید که من فقط یک تازه کارم که خاطراتم رو در مواجهه با چیزهای جدیدی که در اوبونتو باهاش مواجه شدم رو مینوسم شاید بعدها به درد خودم و شما خورد . اما اگر هم نخورد نیای بگی « تو که بلد نیستی چرا می نویسی مردم رو گمراه میکنی!! » ؛ چون همونطور که گفتم این مطالب آموزشی نیست! شاید یک روزی یکی مثل من توی اولین قدم هاش به همچین چیزهایی برخورد کرد و این مطالب به دردش خورد و شاید هم هیچوقت به درد هیچ کس نخورد که در اون صورت فقط میشن خاطرات شخصی من !  از جمله اولین چیزهایی که در زمینه ی تغییر تم در اوبونتو متوجه شدم این بود که اصطلاح « کانکی » برای نوع نمایش ساعت و تقویم روی صفحه ی دسکتاپ هستش. برای تغییر تم ابتدا نیاز به نرم افزار Unity Tweak Tool دارید ؛ برای دانلود این نرم افزار دو راه وجود داره : ۱- روش دانلود از طریق Ubuntu Software Center که کافیه اسم نرم افزار رو بزنید تا براتون دانلود و نصبش کنه . ۲- روش استفاده از ترمینال که باید دستور زیر رو در ترمینال کپی کنید : sudo apt-get install unity-tweak-tool بعد از نصب این برنامه حالا باید توی منابع فارسی یا انگلیسی دنبال تم مورد علاقت برای اوبونتو بگردی. تا اینجا من همین ها رو یاد گرفتم اما چگونگی نصب تم و تغییر از تم پیشفرض به تم جدید رو زمانی میگم که خودم از روشم جواب بگیرم بزودی روش نصبش رو هم میذارم. حقیقت اینه که تمی که نصب کردم کاملا نصب نشده و آیکون ها تغییر نکردن و فقط ظاهر دسکتاپ عوض شده بنابراین یجای کار ایراد داره بگردم پیداش کنم بعداْ میگم.

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
مدتی هست که در کنار ویندوزم سیستم عامل لینوکسی اوبونتو ( Ubuntu ) رو نصب کردم و به جرأت میتونم بگم تو همین مدت کوتاه خیلی بهش علاقمند شدم بطوری که بجز موارد ضروری مثل سر زدن به سایت دانشگام که بجز اکسپلورر هیچ مرورگر دیگه ای بازش نمیکنه ، دیگه استفاده ی دیگه ای از ویندوز ندارم و همیشه با اوبونتو وارد دنیای مجازی میشم.از جمله مزایای استفاده از سیستم عامل لینوکس امنیت اون هستش بطوری که توی لینوکس و توزیع هاش مثل اوبونتو نیازی به نصب آنتی ویروس ندارید ؛ گرچه خودم خیلی دوست داشتم به قول دوستان ویندوزی با اوبونتو برخورد کنم و روی سیستمم آنتی ویروس داشته باشم اما بعد از مدت کوتاهی و خوندن برخی مقالات درباره ی لینوکس متوجه شدم که اصلا نیازی به آنتی ویروس ندارم چرا که ویروس ها معمولا برای بستر ویندوز نوشته میشن و در بستر لینوکس جایی برای جولان دهی ندارن. از طرفی کد باز (Open Source) بودن لینوکس و نرم افزارهاش باعث میشه این سیستم عامل نه در هر روز بلکه گاهی هم در هر ساعت بروز بشه و جلوی باگ های احتمالیش گرفته بشه.   من جزو کاربران تازه کار اوبونتو هستم و خیلی چیزها رو نمیدونم و بلد نیستم و دارم سعی میکنم هر زمان ک فرصت کردم چیز جدیدی یاد بگیرم. مثل روزهای اولی که تازه رایانه خریده بودم و چیز زیادی بلد نبودم اما به مرور زمان خیلی چیزها رو فرا گرفتم که شاید خیلی ها ندونن! یاد گرفتن رو دوست دارم و برام لذت بخشه . دارم قدم به قدم توی لینوکس پا میذارم ، بنابراین اگر فرصتی بهم دست داد سعی میکنم هر زمان چیز جدیدی یاد گرفتم اون رو اینجا هم بنویسم شاید روزی کسی بهش نیاز پیدا کرد. این هم صفحه دسکتاپ فعلی من در ابونتو که میتونید با کلیک روی عکس در ابعاد واقعی ببینیدش:
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
Sourire

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی