- ۰ نظر
- ۱۱ آبان ۹۰ ، ۰۲:۴۵
قطعه ای ادبی از یکی از بنده های خدا که نامزد دریافت جایزه ی ادبی " پولیتزر " شد!!!
- شب بود و خورشید به روشنی می درخشید!!!
پیرمردی جوان،یکه و تنها با خانواده اش در سکوت گوش خراش خیابان،قدم زنان ایستاده بود...!!!
اگه هنوز متوجه تناقضات نشدی برات متاسفم!!! یک بار دیگه بخون!!!
دوستان کلبه ی ایرانیان،گروه لبخند ایرانی اقدام به ارایه ی سرویس هایی ویژه ی ماه مبارک رمضان نموده اند که شخصا لذت بردم و به شما هم توصیه می کنم حتما از این وبلاگ و سرویس های ویژه و فوق العادش دیدن کنید.
با طلوع آفتاب در آفریقا،غزال شروع به دویدن می کند و می داند که باید از شیر سریعتر باشد تا زنده بماند...!
با طلوع آفتاب در آفریقا،شیر شروع به دویدن می کند و می داند که باید از غزال سریعتر باشد تا از گرسنگی نمیرد...!
مهم نیست که تو غزال هستی یا شیر؟! با طلوع آفتاب دویدن را آغاز کن...!
وحشت از عشق که نه...!
ترسم از فاصله هاست...
وحشت از غصه که نه...!
ترسم از خاتمه هاست...
صحبت از کشتن ناخواسته ی عاطفه هاست...
کوله باری از هیچ که بر شانه ی ماست...
گله از دست کسی نیست...
مقصر دل دیوانه ی ماست...
سلام
متاسفانه نشد برای ماه مبارک رمضان پست جدید بذارم.
امیدوارم ماهی پر برکت رو در پیش رو داشته باشین و منو از دعاهاتون بی نصیب نذارید!
سایه سپید عزیز!
از زحماتت ممنون و امیدوارم اجر تلنگری رو که به ما زدی رو بگیری و به هر آنچه آرزوته برسی. ( خانم سایه سپید در وبلاگشون اقدام به نام نویسی برای ختم قرآن گروهی کردن که با استقبال زیادی روبرو شد. برای رفتن به دنیای دیدنی سایه سپید کمربندها را بسته... نفسی عمیق بکشید و به آرامی اینجا کلیک نمایید!!! )
باز هم برای دوستان از درگاه ایزد منان ماه پربرکتی رو براتون خواستارم و امیدوارم این ماه تمرینی باشه برای قبولی در امتحانات آینده!!!
زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست...
امتحان ریشه هاست...
ریشه هم هرگز اسیر باد نیست...
زندگی چون پیچک است...
انتهایش می رسد نزد خدا...
انواع ضد حال:
1- عروس سر سفره عقد بگه : نــــــــــــــــــــــــــــــه !!!
2- روز آخر سربازی در حالی که سراسیمه دنبال گرفتن برگ تسویه هستی فرماندتو نبینی و احترام نذاری!!! بعد یک هفته اضافه خدمت بخوری!!!
3- یه قدمی خط پایان مسابقه زمین بخوری و آخر بشی!!!
4- درس بلد نباشی و چند دقیقه آخر کلاس یهو استاد هوس کنه درس رو ازت بپرسه!!!
برای خواندن بهترین طنزهای اجتماعی روز،از وبلاگ دوست دوران سربازی من ( سید مصطفی آهنگرها ) که بتازگی پیداش کردم اینجا کلیک کنید.
اگه مدت زیادی از آخرین باری که از ته دل خندیدین میگذره این داستان زیبا رو بخونید تا از خنده غش کنید!!!کباب غاز که به نام از ماست که بر ماست هم شهرت داره،اثر استاد بزرگ ادبیات داستان نویسی،محـــــــــمد علی جمالزاده است.خیلی دنبال یک شرح حال خوب از این استاد بزرگ گشتم تا در این پست براتون بذارم!اگه این داستان رو نخوندید حتما بخونید!البته خیلی ها شاید تو بعضی کتب درسی این داستان رو خونده باشن اما توصیه میکنم که بازم بخونن!بدلیل زیبایی این داستان میشه اونو چند باره هم خوند و سیر نشد!البته ناگفته نماند که در کتب درسی بعضی جاها سانسور شده!!! اما اینجا متن کاملتری هست که به خوندنش می ارزه!در واقع مثالهای خنده داری داره که در گذشته رایج بود و الان مورد استفاده قرار نمی گیرن!قبل از شروع داستان شرح حالی از استاد بخوانیم:محمدعلی جمالزاده سال 1274 هجری شمسی در خانوادهای مشروطهخواه به دنیا آمد. در 17 سالگی برای تحصیل به بیروت رفت و پس از چندی رهسپار پاریس شد. جمالزاده پس از تحقیق دربارهی مزدک ، بررسی روابط قدیم روس و ایران را در مجله کاوه برلین به چاپ رساند و آنگاه «گنج شایگان» را در باب اقتصاد ایران نوشت. اولین مجموعه داستانهای کوتاه ایرانی را تحت عنوان «یکی بود یکی نبود» در سال 1300 منتشر کرد و به اعتبار همین کتاب او را آغازگر واقعگرایی در نثر معاصر فارسی دانستهاند. ( البته من در بسیاری از مقالاتی که درباره ی ایشان خوانده ام،از ایشان به عنوان پدر داستان نویسی ادبیات فارسی ایران نیز یاد شده! چرا که " یکی بود یکی نبود " اولین مجموعه ی داستان کوتاه ایران به حساب می آمد و تا جایی که من میدانم در آن دوره اصولا چیزی به نام داستان کوتاه در ادبیات ما وجود نداشته است! به جز چند ترجمه از آثار بزرگان جهان که به فارسی برگرداند شده بود! ) در داستانهای جمالزاده گوشههایی از زندگی ایرانیان در دوره مشروطه به صورتی انتقادی و با نثری ساده، طنزآمیز و آکنده از ضربالمثلها و اصطلاحهای عامیانه، تصویر شده است. جمالزاده 15 سال در برلین ماند و در آنجا کارمند سفارت ایران بود و همزمان در روزنامه کاوه، مقاله مینوشت. در سال 1311 به ژنو رفت و کارمند دفتر بینالمللی کار شد. این نویسنده در سال 1355 شرح حال خود را در «راهنمای کتاب» نوشت و مقالات زیادی نیز در بسیاری از مجلات به چاپ رساند و کتابهای مختلفی از جمله «خسیس» مولیر و «ویلهم تل» شیلر را به فارسی ترجمه کرد. نثر جمالزاده دلنشین و شیرین است. تسلط بر اصطلاحات مذهبی و روایات اسلامی از شاخصههای نثر اوست. جمالزاده در دوران کهولت به مدت پنج سال مشغول نوشتن خاطرات و مکاتبه با نویسندگان شد. وی در تاریخ 15 آبان سال 1376 در شهر ژنو سویس از دنیا رفت.از آثار زنده یاد میتوان به: - «دارالمجانین»، «سرگذشت عمو حسینعلی» در سال 1321 - «سروته یک کرباس» 1323 - «قلتشن دیوان» 1325 - «صحرای محشر»، «هزار پیشه» 1326 - «معصومه شیرازی» 1333 - «تلخ و شیرین» 1334 - «شاهکار»1337- «کهنه و نو»، « قصه قصهها» و «قصههای کوتاه قنبرعلی» 1338 - « هفت کشور» و «غیر از خدا هیچکس نبود» 1340 - «شورآباد» 1341 - «خاک و آدم » و «صندوقچه اسرار» 1342 - «آسمان و ریسمان» 1343 - «مرکب محو» 1344- «قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار» 1352 - «قصه ما به سر رسید» 1357 اشاره نمود.و اینک این داستان زیبا و خواندنی را در ادامه ی مطلب بخوانید.
سال گذشته آلبوم دوم راما به بازار آمد. یکی از آهنگ های این آلبوم که خیلی به دل من نشست آهنگ زیبای " درخت و برگ " بود که اگر اشتباه نکنم شعر و آهنگ آن کار خود راما بود.اولین باری که این آهنگ رو شنیدم واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم؛خصوصا وقتی بیت آخر رو می خوند اشک از چشام جاری می شد. چون هم آدم احساساتی هستم و هم با موسیقی ارتباط عجیبی برقرار می کنم.از زیبایی کار که اصلا نمی شه گذشت. شما هم این شعر رو در ادامه بخونید تا ازش لذت ببرید!