- ۰ نظر
- ۱۵ آبان ۹۰ ، ۲۱:۳۶
قطعه ای ادبی از یکی از بنده های خدا که نامزد دریافت جایزه ی ادبی " پولیتزر " شد!!!
- شب بود و خورشید به روشنی می درخشید!!!
پیرمردی جوان،یکه و تنها با خانواده اش در سکوت گوش خراش خیابان،قدم زنان ایستاده بود...!!!
اگه هنوز متوجه تناقضات نشدی برات متاسفم!!! یک بار دیگه بخون!!!
دوستان کلبه ی ایرانیان،گروه لبخند ایرانی اقدام به ارایه ی سرویس هایی ویژه ی ماه مبارک رمضان نموده اند که شخصا لذت بردم و به شما هم توصیه می کنم حتما از این وبلاگ و سرویس های ویژه و فوق العادش دیدن کنید.
با طلوع آفتاب در آفریقا،غزال شروع به دویدن می کند و می داند که باید از شیر سریعتر باشد تا زنده بماند...!
با طلوع آفتاب در آفریقا،شیر شروع به دویدن می کند و می داند که باید از غزال سریعتر باشد تا از گرسنگی نمیرد...!
مهم نیست که تو غزال هستی یا شیر؟! با طلوع آفتاب دویدن را آغاز کن...!